شاعر : مرتضی محمودپور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مسدس
بازار کوفه از چه رو در ازدحام است زخـمزبـان برزخم کهـنه الـتـیـام است
بازارکوفه صف به صف استاده بودند از بهر دیدار کدامین صف به بام است
یـک کـاروان ازکـربـلا آمـد بـهزاری
پــژمـرده دیـدم گـلـشـن وبـاغ بـهـاری یک زنشبیه هاجرومریم،نه،زهراست با دست بسته قـد خـمیده زاروتنهاست
درعـین تـنهـایی به متثـل کـوه محـکـم این دخـتـر آزاده؛دخـت شاه بطحـاست
آتـشـفــشـان قـهــربـا خـصـم خــدا شـد
هـرچـه بلا دیـده به راه حـق رضـا شد
با هرنگاهش خصم را درلرزه انداخت دین را دوباره با نگاه خویش میساخت
هستی خود درراه هستی آفـرین باخت درکورۀ صبرورضا مردانه بگداخت
زینب یـگـانـه پـاکـبـاز عـشـق وایـثـار